و تو با قدرت تحمل ناپذیرت
هر دم دل ها را می شکنی.
با گل ها می میریم.
و تو، رگبار زهرآلودی که خرد می کنی
هنگامی که ما چندک می زنیم.
با گل ها می میریم.
و بردگانی که از شر زنجیرشان خلاص شده اند
می پندارند که از شر دردشان خلاص شده اند.
نیستی، نیستی است.
چه چیز بیشتر می توانم بگویم؟
و تو کسی که آن ها را با قدرت بی حد و اندازه ات
از فراز برجت دیدی.
با گل ها می میریم.
و تو، بسی بی ایمان و سرسخت،
جوانیمان بر باد رفت.
با گل ها می میریم.
و بردگانی که از شر زنجیرشان خلاص شده اند
می پندارند که از شر دردشان خلاص شده اند.
نیستی، نیستی است.
چه چیز بیشتر می توانم بگویم؟
و تو، تویی که فرو می بلعی،
قدرتت را تمام و کمال حفظ کردی.
با گل ها می میریم.
با گل ها می میریم.
با گل ها می میریم.
با گل ها می میریم.
مارتین ژاک
ترجمه از خودم